غفلت از زیباییشناسی روزمره
وریکو سایتو، استاد فلسفه در Rhode Island School of Design است. متن دو قسمتی “غفلت از زیباییشناسی روزمره” ترجمه و تلخیص فصل اول کتاب زیر از خانم سایتو است:
به نظر یوریکو سایتو، توجه به زیبایی شناسی روزمره بسیار مهم است. اما چه چیزی تاکنون باعث غفلت از زیبایی شناسی روزمره شده است؟ متن حاضر نشان میدهد چگونه زیبایی شناسی هنر محور و زیبایی شناسی تجربه محور خاص به مثابه دو رویکرد مسلط در زیبایی شناسی غربی، به شدت تنوع سرشار زندگی زیباشناختی روزمره مان را به خطر انداختهاند و چگونه این مسئله نه تنها محتوای گفتمان زیباشناختی را تحلیل میبرد بلکه ناتوان است از اینکه به طور مناسب شیوههای مهم تأثیر گذاری عمیق امر زیباشناختی را بر کیفیت زندگی و وضعیت جهان تبیین نماید.
زندگی زیباشناختی ما پُر بار و چند وجهی است. ابژههای این زندگی زیباشناختی دامنه وسیعی را در بر میگیرند: از صور متداول هنر غرب از قبیل نقاشی، موسیقی، ادبیات، رقص و تئاتر تا اشکال جدیدتری از هنر نظیر رویدادها، هنر زمین، موسیقیِ تصادفی، نصب و هنر تعاملی. در این جا ذکری از هنری که برآمده از سنتهای غیر غربی است، به میان نمیآید. ابژههای زیباشناختی همچنین موارد گوناگونی را در بر میگیرد: طبیعت و محیط زیست، سرگرمیهای عامه پسندی که توسط تلویزیون فراهم آمده است، موسیقی پاپ، فیلمها، مسابقات ورزشی، بازیها و نیز فعالیتهای روزمره نظیر خوردن، قدم زدن و پوشیدن لباس. گاهی اوقات علایق و توجه زیباشناختی ما، تجربههای زیباشناختی فراموشناشدنی را ایجاد میکنند، در حالی که در اوقات دیگر، آنها به تفکرات، احکام یا کنشها منتهی میشوند بدون اینکه الهامبخشِ لحظات خاصی باشند که از جریان و سیلان امور روزمره ما برخاستهاند.
این ماهیت چند وجهی زندگی زیباشناختی ما نوعی چالش را برای تعریف ویژگیهای متمایز آن ایجاد میکند. از این رو، تاکنون تلاشهای متعددی صورت گرفته است. برخی برآنند که “امر زیباشناختی” به کیفیات معینی نظیر جذابیت، گیرایی و تأثیر ارجاع مییابد که توسط مجموعهای از کیفیات حسی ایجاد شدهاند اما تقلیلپذیر به آنها نیستند. برخی دیگر معتقدند که “امر زیباشناختی” نوع خاصی از تجربه را مشخص میکند. اما برخی دیگر برآنند که امر زیباشناختی، نوعی رویکرد خاص است که تجربه را به تجربه زیباشناختی تبدیل میکند. مفهوم “امر زیباشناختی” که من در سراسر این متن آن را به کار میبرم دربرگیرندهی چیزی است که این نظریههای موجود بیان میکنند اما از آن فراتر میرود.
همان طور که برخی از نویسندگان بیان میکنند زندگی زیباشناختی ما نه تنها شامل تجربههای خوشایند و مطبوع است بلکه همچنین شامل تجربههای ناخوشایندی نیز است که به عنوان تجربههای غمانگیز، نفرتانگیز یا اندوهبار مشخص میشوند. به نظر من، امر زیباشناختی افزون بر این شامل واکنشهایی میشود که به کیفیاتی نظیر دلگیر، معمولی یا نگاه ساده مربوطاند و میتوانند با کیفیتِ عاطفی شدید نظیر تنفر همراه باشد یا نباشد. واکنش منفی اما ملایم من به پدیدۀ دلگیر، یک واکنش زیباشناختی است.
من در قلمرو امر زیباشناختی، تجاربی را میگنجانم که ناشی از جریان تجربههای روزمره هستند، تجارب زیباشناختیای که به تمام معنی با نظریههای تجربی زیباشناختی، مطابق هستند. این تجربهها شاید هسته زندگی زیباشناختی ما را بر سازند. اما بر این باورم که یک واکنش زیباشناختی میتواند ظاهراً بیاهمیت و گاهی اوقات تقریباً غیر ارادی باشد، یعنی واکنشی که ما در زندگی روزمرهمان نشان میدهیم. افزون بر این، در حالی که نظریههای رویکرد زیباشناختی بر موضع تاملی و عقلانی در رابطه با یک ابژه تاکید میورزند، من همان واکنشهای زیباشناختی ای را در نظر میگیرم که چنین تجربههای شبه ـ ناظر را از پیش فرض نمیکند یا به آن منتهی نمیشود بلکه ما را نسبت به اعمالی نظیر نظافت، دور ریختن، خرید کردن و غیره بر میانگیزانند. نوعاً روش کارکرد زیباشناسی در زندگی روزمره بدین گونه است، همان طور که آرتور دانتو میگوید، هنگامی که “لباسها را انتخاب یا دوستان را گزینش میکنیم یا یک سگ را از میان کوتولهها انتخاب میکنم یا یک سیب را از بازار سیبها انتخاب میکنیم”.
حال در میان ابعاد متنوع زندگی زیباشناختی ما به نظر میرسد که سلسله مراتب نانوشتهای وجود داشته باشد که گفتمان دانشگاهی معاصر را در باب زیباشناختی شکل میبخشد. با وجود اینکه طبیعت، فرهنگ عامه و جنبههای دیگر زندگی روزمره مان به تازگی در این سلسله مراتب گنجانده شده اند، به نظر میرسد که موضوع اصلی و محوری زیباشناسی فلسفی کماکان در هنرهای زیبایی غرب باقی میماند. ابژههای دیگر همواره بر حسب تقرب (یا عدم تقربشان) به چنین هنری مورد بحث قرار گرفتهاند. هنگامی که این بحث بر محتوا، و نه ابژهی، تجربه ما متمرکز است، توجه اولیه در تجربه زیباشناختی معطوف به چیزی است که از تجربه متعارف به طور کلی فاصله دارد. در نتیجه، ابعاد دیگر زندگی زیباشناختی ما که تقریباً روزانه با آن سروکار داریم یعنی در شکل بخشیدن به اولویتها، احکام، استراتژیهای طراحی یا جریانهای عمل، مورد غفلت قرار میگیرند.
من این تلقی سلسله مراتبی از جنبههای متنوع زندگی زیباشناختی مان را به چند دلیل، مسئله برانگیز و ناگوار مییابم.
۱) حوزهای از زندگی زیباشناختی ما که به لحاظ نظری مورد غفلت قرار گرفته است یعنی اشتغال زیباشناختی ما با جهانی فراتر از هنر که اغلب با یک تجربه زیباشناختی خاص همراه نمیشود اغلب موادی را برای پژوهش فراهم میکند که بواسطه هنر و تجربههای زیباشناختی خاص فراهم نشدهاند.
۲) هنگامی که ما چشم انداز خودمان را با پذیرش یک دیدگاه چند فرهنگی و جهانی گسترده تر میسازیم، در مییابیم که: آنچه به عنوان زیباشناسی رایج تلقی میشود مبتنی بر هنر است و تجربه آن نیز در ابتدا مختص و محدود به فعالیت دو قرن اخیر در غرب. اما علایق و توجهات زیباشناختی، با یا بدون هنر نهادینه شده، به نظر میرسد که جهانشمول باشد. علاوه بر این، حتی در درون جامعهای نظیر جامعه ما با یک جهان نهادی تثبیت شده، همان طور که ویکتور پاپانک بیان میکند، “اجتناب از تئاتر و باله و بازدید نکردن از موزهها یا گالریها، رد کردن شعر و ادبیات و بی علاقگی نسبت به کنسرتهای رادیو ممکن است. اما ساختمانها، سکونت گاهها و ابزار روزمره زندگی، شبکهای از تاثرات بصری ای را شکل میبخشند که گریزناپذیر هستند”.
۳) در نهایت، برخلاف برداشت رایج مبنی بر اینکه “امر زیباشناختی” یا با امری کاملاً تخصصی و امری مجزا از توجهات روزمره مان، یعنی هنر، و یا با امری جزیی و بی اهمیت که برای زندگی مان اساسی نیست نظیر تزیین و دکوراسیون سروکار دارد، این ابعاد نادیده گرفته شدۀ زندگی زیباشناختی ما اساساً دارای پیامدهای عملی جدی ای هستند. آنها غالباً جهان بینی ما، اعمال، ویژگی یک جامعه، محیط فیزیکی و به معنی واقعی کلمه جریان تاریخ را معین میکنند. رها سازی گفتمان زیباشناختی از نوع خاصی از ابژه یا تجربه و روشن سازی اینکه تا چه اندازه تاملات زیباشناختی در زندگی روزمره و عادی ما عمیقاً ریشه دار و رایج هستند، زیبایی شناسی را به جایگاه مناسب خود در زندگی روزمره باز میگرداند و اهمیت آن را در شکل بخشیدن به ما و جهان نشان میدهد.
اما چه چیزی باعث غفلت از زیبایی شناسی روزمره شده است؟ در اینجا نشان میدهم چگونه زیبایی شناسی هنر محور و زیبایی شناسی تجربه محور خاص به مثابه دو رویکرد مسلط در زیبایی شناسی غربی، به شدت تنوع سرشار زندگی زیباشناختی روزمره مان را به خطر انداختهاند و چگونه این مسئله نه تنها محتوای گفتمان زیباشناختی را تحلیل میبرد بلکه ناتوان است از اینکه به طور مناسب شیوههای مهم تأثیر گذاری عمیق امر زیباشناختی را بر کیفیت زندگی و وضعیت جهان تبیین نماید.